بنی بگتکینبَگْتَکین، بَنی، خاندانی از فرمانروایان سرزمینهای غرب دجله که حدود یک قرن ۳۹ -۳۰ق/۱۱۴۵-۱۲۳۳م، زیر فرمان اتابکان زنگی و ایوبیان، و به عنوان نایبان آنها بر شهرهایی چون موصل، اربیل، شهرزور، حران و... فرمان راندند. فهرست مندرجات۲ - حکومت زینالدین علی ۲.۱ - نایب حکومت موصل ۲.۲ - استعفای زینالدین ۳ - صفات زینالدین علی ۴ - پسران زینالدین علی ۴.۱ - سرانجام یوسف ۵ - حکومت مظفرالدین ۵.۱ - یاری صلاحالدین ۵.۲ - فتحهای مظفر ۵.۳ - فتح موصل ۵.۴ - سرانجام مظفر ۵.۵ - فضایل مظفر ۶ - فهرست منابع ۷ - پانویس ۸ - منبع ۱ - خاندان بگتکیندرباره بگتکین، پدر زینالدین علی نخستین کس از این خاندان که به قدرت رسید، اطلاعی در دست نیست. تاریخ این خاندان صرفاً مشتمل بر زندگی این زینالدین علی و دو پسر او زینالدین یوسف و مظفرالدین کوکبوری است. ابن خلکان مورخِ معاصرِ آخرین دوره حکومت اینان در همان قلمرو که از حمایت مظفرالدین هم برخوردار بود، کنیه و نسب زینالدین علی را ابوالحسن علی بن بگتکین بن محمد آورده است. ابن خلکان و مورخ نامدار هم عصرش، ابن اثیر، و آنگاه ابوشامه مورخ دو دودمان آل زنگی و ایوبیان را باید آگاهترین نویسندگان به تاریخ بنی بگتکین به شمار آورد و اطلاعات ما در اینباره بیشتر مبتنی بر گزارشهای اینان است. ۲ - حکومت زینالدین علیبه هر حال، زینالدین علی از ممالیک نوجوان دستگاه قسیمالدوله آق سنقر، پدر عمادالدین زنگی بود. چون آق سنقر در جمادیالاول ۴۸۷/مه ۱۰۹۴ مقتول شد، ممالیک او گرد پسرش عمادالدین که ده سال بیش نداشت، فراهم آمدند. زینالدین علی هم از جمله آن ممالیک، و خود هنوز کمسن بود. [۲]
عبدالرحمان ابوشامه، الذیل علی الروضتین تراجمالرجال، ج۱، ص۱۰۳، به کوشش ابراهیم زیبق، بیروت، ۹۹۷م.
از آن پس تا حدود ۴۰ سال بعد، از او در حوادث ایام یاد نشده است، ولی بیگمان در کنار عمادالدین زنگی برآمد و ترقی کرد. [۳]
علی بن اثیر، التاریخ الباهر، ج۱، ص۲۷، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره/ بغداد، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
و بر اساس آنچه از این پس در منابع آمده است، در زمره نزدیکترین یاران او درآمد. عمادالدین در ۵۲۱ ق/۱۱۲۷م امارت موصل یافت در اینباره و حوادث بزرگ زندگی عماد در عراق و شام، (نک: ه د، آل زنگی) و به احتمال بسیار زینالدین هم با او بود. در ۵۳۰ق/۱۱۳۶م که سلطان مسعود سلجوقی برای جنگ با ملک داوود بن محمود سپاه به بغداد برد، زینالدین علی به عنوان یکی از امرای اتابک عمادالدین با او همراه شد. [۴]
علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۲۹۱، به کوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، ۴۱۵ق/۹۹۵م.
در ذیقعده ۵۳۹/مه ۱۱۴۵ نصیرالدین جقر نایب عمادالدین در موصل به دست الب ارسلان بن محمود سلجوقی کشته شد. عماد که مشغول فتح دژ البیره بود، بیدرنگ زینالدین علی را امارت موصل داد. وی از آغاز چنان رفتار کرد که مردم هواخواهش شدند و موصل روی به آبادانی نهاد. [۶]
علی بن اثیر، التاریخ الباهر، ج۱، ص۷۲-۷۳، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره/ بغداد، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
[۸]
عبدالرحمان ابوشامه، الذیل علی الروضتین تراجمالرجال، ج۱، ص۱۴۹-۱۵۰، به کوشش ابراهیم زیبق، بیروت، ۹۹۷م.
گفتهاند که اتابک عمادالدین از او پیمان گرفت که پس از مرگ اتابک، موصل را به پسر او سیفالدین غازی واگذارَد. [۹]
سبط ابن جوزی، یوسف، مرآه الزمان، ج۸، ص۱۹۱، حیدرآباد دکن، ۳۷۱ق/۹۵۲م.
ابن اثیر در یکجا آورده است که مقارن مرگ عمادالدین مق ۵۴۱ق/۱۱۴۶م، پسرش سیفالدین در شهرزور بود و به رغم آنکه الب ارسلان بن محمود سلجوقی طمع در آنجا بسته بود، زینالدین بیدرنگ سیفالدین را به موصل خواند و شهر را به او تسلیم کرد. وی در جایی دیگر تصریح کرده است که زینالدین این وظیفه را به خواست و دستور امرای دولت عمادالدین بر عهده گرفت و خود را در اختیار سیفالدین قرار داد. [۱۲]
علی بن اثیر، التاریخ الباهر، ج۱، ص۸۴ -۸۵، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره/ بغداد، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
۲.۱ - نایب حکومت موصلاین دوره به درازا نکشید و چون سیفالدین درگذشت (۵۴۴ق/ ۱۱۴۹م)، زینالدین علی و جمالالدین اصفهانی وزیر، برادر او قطبالدین مودود را در موصل به حکمرانی نشاندند. [۱۳]
علی بن اثیر، التاریخ الباهر، ج۱، ص۹۴، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره/ بغداد، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
و زینالدین خود نایب وی در حکومت موصل و دیگر شهرهای قلمرو او شد. در (۵۵۱ق/۱۱۵۶م) سلطان محمد بن محمود سلجوقی از قطبالدین و زینالدین بر ضد سلیمان شاه سلجوقی - که در بغداد خطبه به نام او کرده بودند - کمک خواست. این دو سپاه به جنگ سلیمان بردند و او را گریزاندند. آنگاه زینالدین بر سر راه شهرزور به بغداد، سلیمان شاه را دستگیر کرد و او را محترمانه در قلعه موصل به زندان افکند. [۱۵]
علی بن اثیر، التاریخ الباهر، ج۱، ص۱۰۸-۱۰۹، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره/ بغداد، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
سپس قطبالدین مودود و نایب او زینالدین به کمک سلطان محمد که بغداد را به محاصره گرفته بود، رفتند، زیرا خلیفه عباسی خطبه به نام محمد نمیکرد. گفتهاند: در جنگهایی که میان سپاه بغداد و عامه مردم با مهاجمان درگرفت، زینالدین و لشکر موصل چندان جدیت نشان نمیدادند، زیرا نورالدین زنگی برادر قطبالدین به زینالدین پیام داده، و او را به سبب حمله به بغداد و مقابله با خلیفه، سرزنشها کرده بود؛ با این همه، چون مردم بغداد به سبب کمبود ارزاق و دشواریهای دیگر، دروازهها را گشودند، سلطان محمد برای مقابله با مشکلاتی که در همدان پیش آمده بود، به آنجا بازگشت و زینالدین هم راه موصل در پیش گرفت. از همین روایتها پیداست که میان نورالدین زنگی و زینالدین روابط خوبی برقرار بوده است، چنانکه در (۵۵۴ق/۱۱۵۹م) که نورالدین حران را از برادر دیگرش امیر میران گرفت، آن را به اقطاع زینالدین داد. [۱۷]
عبدالرحمان ابوشامه، الذیل علی الروضتین تراجمالرجال، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۷، به کوشش ابراهیم زیبق، بیروت، ۹۹۷م.
[۱۸]
سبط ابن جوزی، یوسف، مرآه الزمان، ج۸، ص۲۳۲، حیدرآباد دکن، ۳۷۱ق/۹۵۲م.
سلیمان شاه تا اوایل سال ۵۵۵ق همچنان در حبس زینالدین باقی بود. در این تاریخ، پس از مرگ سلطان محمد بن محمود، به درخواست امرای ایالت جبل، قرار شد او را در این منطقه به سلطنت بنشانند و قطبالدین، اتابکِ او، و زینالدین، سپهسالارِ او شود. بنابراین، سلیمان را تجهیز کردند و با سپاه موصل به فرماندهی زینالدین علی به همدان فرستادند. در راه امرا و سپاهیان هر ناحیه به سلیمان میپیوستند و لشکری انبوه فراهم آمد. فرماندهان بسیار گرد سلیمان را گرفتند و سلطهجویی میکردند، چنانکه زینالدین بر خود و استقلال موصل بیمناک شد و از میانه راه سلطان را رها کرد و بازگشت. [۱۹]
علی بن اثیر، التاریخ الباهر، ج۱، ص۱۱۴- ۱۱۵، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره/ بغداد، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
در همین سال زینالدین ضمن عذرخواهی از مستنجد عباسی به سبب حمله به بغداد در ۵۵۱ق، از او اجازه حج گرفت. وی در راه بازگشت از حجاز به بغداد رفت و مورد استقبال و احترام خلیفه واقع شد. [۲۱]
علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۴۴۳، به کوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، ۴۱۵ق/۹۹۵م.
در رمضان (۵۵۹/اوت ۱۱۶۴) زینالدین به فرماندهی لشکر موصل - که به روایتی فرماندهی سپاه نجمالدین البی از ماردین را هم در دست داشت - به مدد نورالدین زنگی در جنگ با صلیبیان و تسخیر قلعه حارم رفت و دلیریها نشان داد و چند تن از امرای بزرگ صلیبی در همین جنگ اسیر شدند. [۲۲]
سبط ابن جوزی، یوسف، مرآه الزمان، ج۸، ص۲۴۶، حیدرآباد دکن، ۳۷۱ق/۹۵۲م.
[۲۳]
علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۴۶۷-۴۶۹، به کوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، ۴۱۵ق/۹۹۵م.
۲.۲ - استعفای زینالدیناز این پس، از فعالیتهای زینالدین علی که دوران کهنسالی را سپری میکرد، اطلاع چندانی در دست نیست. وی در (۵۶۳ق/۱۱۶۸م) به سبب پیری و فرسودگی استعفا کرد و همه شهرهایی را که عمادالدین و نورالدین به اقطاع یا امارت او داده بودند - مانند موصل، شهرزور، سنجار، تکریت، حران، هکاریه و بسیاری از دژهای جزیره بجز اربل - به قطبالدین مودود باز گرداند و با خاندان و خزاین خود به این شهر کوچید، اما چند ماه بیش دوام نیاورد و همان سال درگذشت و پیکرش را در آرامگاهی مجاور جامع عتیق اربل دفن کردند. [۲۵]
علی بن اثیر، التاریخ الباهر، ج۱، ص۱۳۵، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره/ بغداد، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
[۲۷]
عبدالرحمان ابوشامه، الذیل علی الروضتین تراجمالرجال، ج۲، ص۳۸، به کوشش ابراهیم زیبق، بیروت، ۹۹۷م.
[۲۸]
ابن واصل، محمد، مفرج الکروب، ج۵، ص۵۳، به کوشش حسنین محمد ربیع، قاهره، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
[۲۹]
ابن شداد، یوسف، النوادر السلطانیه، ج۱، ص۳۹، به کوشش جمالالدین شیال، قاهره، ۹۶۴م.
این معنی که ذهبی سن او را بیش از ۱۰۰ سال دانسته است. [۳۱]
محمد ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج۴، ص۱۸۲، به کوشش صلاحالدین منجد، کویت، ۹۴۸م.
با توجه به آنکه میدانیم زینالدین مقارن مرگ آقسنقر در ۴۸۷ق خردسال یا کمسن بوده است، درست نمینماید.۳ - صفات زینالدین علیزینالدین علی را به دلیری و هیبت و هوشمندی، و آنگاه به دادگری و نیکسیرتی و بخشندگی بسیار ستودهاند. ابن اثیر به ویژه آورده است که وی هیچگاه نیرنگ بازی نمیکرد و مردی سخت امانتدار و پایبند به پیمانها و وعدههایش بود. [۳۲]
اسامه بن منقذ، الاعتبار، ج۱، ص۱۷۷- ۱۷۸، به کوشش فیلیپ حتی، پرینستن، ۹۳۰م.
[۳۳]
علی بن اثیر، التاریخ الباهر، ج۱، ص۱۳۵، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره/ بغداد، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
[۳۴]
ابن تغری بردی، النجوم الزاهره في ملوك مصر والقاهره، ج۵، ص۳۷۸.
[۳۵]
محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲۲، ص۳۳۴- ۳۳۵، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، ۴۱۳ق.
عمادالدین زنگی به او اعتماد تمام داشت و او را از جمله یارانی میدانست که از «خدا میترسند و از او نمیترسند» ساخت چند مدرسه و برخی بناهای دیگر به او منسوب است. [۳۷]
محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲۲، ص۳۳۵، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، ۴۱۳ق.
شاعران مشهوری چون حیصبیص او را مدح گفتهاند. زینالدین علی را که اندامی خرد داشت، به زبان فارسی «کوچک» ملقب کرده بودند و در منابع با همین لقب از او یاد شده است. ۴ - پسران زینالدین علیپس از مرگ زینالدین علی، پسر او مظفرالدین در اربل به حکومت نشست، ولی اتابکش مجاهدالدین قایماز، از موالی زینالدین علی، او را براند و ابوالمظفر یوسف پسر کوچکتر زینالدین علی را به حکومت نشاند. و او را هم زینالدین لقب داد، ولی رشته کارها را خود به استبداد در دست گرفت. [۴۳]
علی بن اثیر، التاریخ الباهر، ص۱۷۷، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره/ بغداد، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
بنابراین، در حوادث این دوره به ندرت از یوسف یاد شده است؛ اما از (۵۷۱ق/۱۱۷۵م) که مجاهدالدین توسط عزالدین مسعود زنگی بازداشت شد، زینالدین یوسف استقلالی یافت. [۴۴]
علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۱۹۹، به کوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، ۴۱۵ق/۹۹۵م.
شرکت او در فتح حلب به دست صلاحالدین ایوبی در همین سال [۴۵]
سبط ابن جوزی، یوسف، مرآه الزمان، ج۸، ص۳۳۳-۳۳۴، حیدرآباد دکن، ۳۷۱ق/۹۵۲م.
باید پس از استقلال یافتن او رخ داده باشد.در (۵۸۰ق/۱۱۸۴م) مجاهدالدین از حبس آزاد شد و بیدرنگ، احتمالاً به تشویق عزالدین مسعود، کوشید تا اربل را تسخیر کند، ولی سپاهی که از قزل، حاکم آذربایجان برای این کار گرفت، به غارت بیشتر علاقه داشتند، تا جنگ، و سرانجام هم از زینالدین یوسف شکست خوردند و گریختند. [۴۶]
علی بن اثیر، التاریخ الباهر، ج۱۰، ص۱۲۶، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره/ بغداد، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
۴.۱ - سرانجام یوسفیوسف در (۵۸۶ق/۱۱۹۰م) از جمله فرماندهان و امرایی بود که به دعوت صلاحالدین ایوبی با سپاه به تسخیر عکا روانه شد؛ اما در خروبه بیمار شد و به ناصریه رفت و همانجا درگذشت. به سبب نقاری که میان او و برادرش مظفرالدین بر سر حکومت اربل وجود داشت، برخی احتمال دادهاند که مظفرالدین او را مسموم کرده بود. [۴۷]
علی بن اثیر، التاریخ الباهر، ج۱۰، ص۱۹۳-۱۹۹، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره/ بغداد، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
[۴۸]
ابن واصل، محمد، مفرج الکروب، ج۵، ص۵۴، به کوشش حسنین محمد ربیع، قاهره، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
[۴۹]
سبط ابن جوزی، یوسف، مرآه الزمان، ج۸، ص۴۰۶-۴۰۷، حیدرآباد دکن، ۳۷۱ق/۹۵۲م.
۵ - حکومت مظفرالدیناین مظفرالدین پس از مرگ پدرش در (۵۶۳ق/۱۱۶۸م) یک چند به حکومت نشست، اما مجاهدالدین قایماز محضری ساخت که او را در ۴ سالگی شایسته حکومت ندانست؛ آنگاه برادر او یوسف را که خردسالتر بود، به امارت نشاند. [۵۳]
ابن واصل، محمد، مفرج الکروب، ج۵، ص۵۳، به کوشش حسنین محمد ربیع، قاهره، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
[۵۴]
غریغوریوس بن عبری، تاریخ الزمان، ج۱، ص۱۸۰، ترجمه اسحاق ارمله، بیروت، ۹۸۶م.
که از جانشینی مظفر یاد کرده، ولی از عزلش سخن نگفته است تا خود بر او چیرگی یابد. مظفرالدین شاید برای احقاق حق یا برخورداری از منزلتی به بغداد رفت، اما مورد توجه قرار نگرفت؛ پس به موصل رفت و سیفالدین غازی بن مودود او را محترم داشت و حران را به اقطاع او داد. مدتی بعد مظفرالدین به خدمت صلاحالدین پیوست و با او در چند جنگ شرکت جست و دلیریها نشان داد. از اینرو، نزد سلطان پایگاهی بلند یافت و ربیعه خواهر او را هم به زنی گرفت. [۵۷]
محمد ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج۵، ص۱۲۱، به کوشش صلاحالدین منجد، کویت، ۹۴۸م.
۵.۱ - یاری صلاحالدیندر (۵۷۱ق/۱۱۷۵م) مظفرالدین با سپاه به یاری صلاحالدین در حمله به حلب رفت. [۵۸]
سبط ابن جوزی، یوسف، مرآه الزمان، ج۸، ص۳۳۴، حیدرآباد دکن، ۳۷۱ق/۹۵۲م.
در (۵۷۸ق/۱۱۸۲م) که صلاحالدین در حال محاصره بیروت بود، زینالدین او را به تسخیر موصل و سرزمینهای اطراف دعوت کرد. صلاحالدین که فرصتی میجست تا بقایای خاندان زنگی را براند، به راه افتاد؛ ولی به سبب هوشیاری عزالدین مسعود فرمانروای موصل، توفیق چندانی نیافت، اما اندکی بعد الرها را گرفت و به مظفرالدین داد. [۵۹]
علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۱۱۲-۱۱۴، به کوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، ۴۱۵ق/۹۹۵م.
با این همه، مظفرالدین باز سلطان را پس از تسخیر نصیبین، به حمله به موصل برانگیخت. این بار هم عزالدین مسعود و مجاهدالدین قایماز که مظفرالدین درصدد کینکشی از او بود، آزوقه و سلاح و سپاه بسیار گرد آوردند و آماده مقابله شدند. صلاحالدین که بهویژه خود را در برابر شهر بزرگ و استواری چون موصل ناتوان میدید، مظفرالدین را سرزنش کرد که او را بدانجا کشانده است. [۶۰]
علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۱۱۴- ۱۱۵، به کوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، ۴۱۵ق/۹۹۵م.
و از کنار شهر برخاست.در (۵۸۰ق/۱۱۸۴م) که صلاحالدین به نابلس تاخت، مظفر همچنان در رکاب او بود. [۶۱]
سبط ابن جوزی، یوسف، مرآه الزمان، ج۸، ص۳۸۲، حیدرآباد دکن، ۳۷۱ق/۹۵۲م.
اما در ۵۸۱ق که صلاحالدین قصد موصل کرد، چون به حران رسید، مظفرالدین را بازداشت کرد و اقطاعاتش را پس گرفت، زیرا مظفر وعده داده بود که اگر سلطان به موصل بتازد، وی ۵۰ هزار دینار برای لشکرکشی به سلطان میپردازد؛ اما چون صلاحالدین سپاه بیاراست و براه افتاد، مظفر از آن کار شانه تهی کرد. با این همه، سلطان به زودی او را آزاد کرد و اقطاعاتش را بازپس داد، زیرا از یک سوی بیم داشت که مردم شهرهای جزیره از او رویگردان شوند، و آنگاه میدانست که تسلط بر این سرزمین بدون یاری مظفر ممکن نیست. [۶۳]
غریغوریوس بن عبری، تاریخ الزمان، ج۱، ص۲۰۲، ترجمه اسحاق ارمله، بیروت، ۹۸۶م.
در همین ایام مظفر به دستور سلطان و همراه با ناصرالدین محمد شیرکوه به جنگ بکتمر مملوک شاه ارمن که بر اخلاط چیره شده بود، رفت، ولی کار به جنگ نکشید. [۶۴]
اسماعیل اشرف رسولی، العسجدالمسبوک، ج۱، ص۱۹۴، به کوشش شاکر محمود عبدالمنعم، بغداد/بیروت، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
در ۵۸۳ق صلاحالدین به عکا هجوم برد. پسر او افضل به دستور پدر، لشکری زبده به فرماندهی مظفرالدین همراه با چند امیر دیگر به حدود عکا فرستاد و اینان به جنگ و گریز دست زدند و در پیکاری سخت با شهسواران اسبتاریه پیروز شدند و فرمانده آنان را کشتند. در همین سال مظفرالدین فرماندهی لشکر شرقی صلاحالدین را در راه فتح قدس بر عهده داشت که در میانه راه به تسخیر طبریه نیز دست یافتند. [۶۷]
سبط ابن جوزی، یوسف، مرآه الزمان، ج۸، ص۳۹۲، حیدرآباد دکن، ۳۷۱ق/۹۵۲م.
در (۵۸۶ق/۱۱۹۰م) صلیبیان عکا به سبب موقعیت خاص این دژ، خطری روزافزون بهشمار میرفتند و صلاحالدین عزم کرد آنجا را تسخیر و ویران کند. بنابراین، از همه امرای جنگجوی تابع خود خواست با سپاه به او بپیوندند. مظفرالدین کوکبوری و برادرش زینالدین یوسف هم از جمله آنان بودند که به زودی حاضر آمدند؛ اما یوسف در ناصریه درگذشت. [۶۸]
غریغوریوس بن عبری، تاریخ الزمان، ج۱، ص۲۱۷، ترجمه اسحاق ارمله، بیروت، ۹۸۶م.
۵.۲ - فتحهای مظفردر اینوقت، ابوسعید مظفرالدین کوکبوری کوک بوری = خرس کبود، [۶۹]
عبدالقادر نعیمی، الدارس فی تاریخ المدارس، ج۲، ص۳۳۵، به کوشش ابراهیم شمسالدین، بیروت، ۴۱۰ق.
[۷۰]
ابن واصل، محمد، مفرج الکروب، ج۵، ص۶۱، به کوشش حسنین محمد ربیع، قاهره، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
۳۷ ساله که بعدها به الملک المعظم ملقب شد. و گفتهاند از مرگ برادرش خشنود گشت. از صلاحالدین خواست که حران و الرها را از او باز پس گیرد و در مقابل اربل و شهرزور و توابع آن را به او دهد. و سلطان هم پذیرفت. چون خبر مرگ یوسف منتشر شد، مردم اربل، مجاهدالدین قایماز را به آنجا دعوت کردند تا رشته کارها را در دست گیرد؛ اما او از بیم سلطان جرأت نکرد دعوت آنان را پاسخ دهد. پس مظفرالدین به اربل رفت و حکومت را در دست گرفت. [۷۴]
علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۱۹۹، به کوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، ۴۱۵ق/۹۹۵م.
[۷۵]
سبط ابن جوزی، یوسف، مرآه الزمان، ج۸، ص۴۰۷، حیدرآباد دکن، ۳۷۱ق/۹۵۲م.
[۷۶]
اسماعیل اشرف رسولی، العسجدالمسبوک، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰، به کوشش شاکر محمود عبدالمنعم، بغداد/بیروت، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
[۷۷]
محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲۲، ص۳۳۵، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، ۴۱۳ق.
از این پس مظفر در کشاکشهای میان سلاجقه و زنگیان و ایوبیان و ممالیک اینان، این سوی و آن سوی میغلتید. گاه شهری را تصرف میکرد و گاه ناچار به عقبنشینی میشد، اما همواره در اندیشه تصرف موصل بود. [۷۸]
غریغوریوس بن عبری، تاریخ الزمان، ج۱، ص۲۴۹، ترجمه اسحاق ارمله، بیروت، ۹۸۶م.
[۷۹]
علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۳۱۸-۳۱۹، به کوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، ۴۱۵ق/۹۹۵م.
[۸۰]
علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۳۴۹-۳۴۹، به کوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، ۴۱۵ق/۹۹۵م.
در همین ایام، مظفرالدین دو دختر خود از ربیعه خواهر صلاحالدین را به ازدواج عزالدین مسعود و برادرش عمادالدین، پسران نورالدین ارسلان شاه فرمانروای موصل داد. [۸۱]
غریغوریوس بن عبری، تاریخ الزمان، ج۱، ص۲۴۹، ترجمه اسحاق ارمله، بیروت، ۹۸۶م.
[۸۲]
ابن واصل، محمد، مفرج الکروب، ج۵، ص۴۹-۵۰، به کوشش حسنین محمد ربیع، قاهره، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
یکبار هم در (۶۱۲ق/۱۲۱۵م) مظفرالدین به دعوت خلیفه عباسی و به عنوان فرمانده سپاه موصل و حلب و دیار جزیره، همراه نیروی ائتلافی امرای ولایت جبال ایران به پیکار منگلی رفت که اصفهان و ری و همدان را تصرف کرده بود و او را براند و در جنگ بعدی هم او را بشکست. [۸۴]
اسماعیل اشرف رسولی، العسجدالمسبوک، ج۱، ص۳۴۷- ۳۴۸، به کوشش شاکر محمود عبدالمنعم، بغداد/بیروت، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
۵.۳ - فتح موصلدر برابر کوششهای مظفرالدین برای تصرف موصل، برخی از امرا و ملوک محلی هم طمع در تسخیر موصل میبستند، چنانکه مدتی در سالهای ۶۱۵ و ۶۱۶ق میان مظفر و بدرالدین لؤلؤ اتابک ارسلان شاه در موصل، نزاع بود؛ وقتى هم ملك اشرف ايوبى عزم كرد اربل را از مظفر باز گيرد و مظفرالدين فقط با توسل به خليفه عباسى توانست اشرف را از اين كار باز دارد. وی آنگاه به بغداد رفت و هداياي گران تقديم كرد و خلعت حكومت گرفت. مظفرالدين چون به اربل بازگشت، نام ايوبيان را از خطبه بيفكند و به نام خليفه بسنده كرد. [۸۵]
ابن واصل، محمد، مفرج الکروب، ج۴، ص۲۰- ۲۸، به کوشش حسنین محمد ربیع، قاهره، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
[۸۶]
غریغوریوس بن عبری، تاریخ الزمان، ج۱، ص۲۵۵-۲۵۷، ترجمه اسحاق ارمله، بیروت، ۹۸۶م.
[۸۷]
سبط ابن جوزی، یوسف، مرآه الزمان، ج۸، ص۶۸۰- ۶۸۱، حیدرآباد دکن، ۳۷۱ق/۹۵۲م.
در این زمان، مظفرالدین به سنین پیری قدم میگذاشت، اما همچنان در تکاپو بود؛ چنانکه در (۶۱۸ق/۱۲۲۱م) خبر رسید که مغولان قصد اربل کردهاند. مظفرالدین به فرمان ناصر عباسی برای جلوگیری از مغولان به دقوقا رفت و فرماندهی لشکر موصل را هم برعهده گرفت، ولی خلیفه لشکری را که وعده داده بود، نفرستاد و مغولان هم روی به همدان نهادند و مظفر هم بازگشت. [۸۸]
ابن واصل، محمد، مفرج الکروب، ج۴، ص۵۰، به کوشش حسنین محمد ربیع، قاهره، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
در ۶۲۱ق مظفرالدین در خلال نزاعهای ایوبیان مصر و شام و جزیره، موصل را به محاصره گرفت، ولی کاری از پیش نبرد و بازگشت. [۸۹]
علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۴۴۱، به کوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، ۴۱۵ق/۹۹۵م.
دو سال بعد نیز که میان ایوبیان به طرفداری یا مخالفت با ناصر عباسی نزاع شد، از مظفرالدین هم در این میان یاد شده است. [۹۰]
علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۴۶۸-۴۶۹، به کوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، ۴۱۵ق/۹۹۵م.
۵.۴ - سرانجام مظفرازین پس خبر چندانی از فعالیتهای او در منابع نیامده است. به نظر میرسد بعد از این بیشتر اوقات را در اربل میگذرانید تا در ۱۴ یا ۱۸ رمضان ۶۳۰ق/۲۴ یا ۲۸ ژوئن ۱۲۳۳م در همانجا درگذشت. پیکرش را نخست در خانهاش در قلعه اربل دفن کردند، آنگاه بنا به وصیتش او را به مکه بردند تا در آرامگاهی که خود زیر کوه عرفات ساخته بود، به خاک بسپارند؛ اما بر اثر حوادثی این کار ممکن نشد و او را بازگرداندند و در کوفه نزدیک مقبره امام علی (علیهالسلام) دفن کردند. [۹۱]
ابن واصل، محمد، مفرج الکروب، ج۵، ص۶۱، به کوشش حسنین محمد ربیع، قاهره، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
۵.۵ - فضایل مظفرمظفرالدین را به فضایل و خصایلِ ستوده بسیار موصوف کردهاند. برجستهترین صفات او بخشندگی و تدین کم مانند و علاقه به خیرات و ترفیه مردم قلمروش از عالی و دانی بود و در این کار مسلمان و غیرمسلمان را فرق نمیگذاشت؛ چنانکه پس از فتح قدس، هزار تن از اسیران سریانی و ارمنی را رعایای خود از اهالی الرها خواند و همه را به رایگان آزاد کرد. [۹۳]
غریغوریوس بن عبری، تاریخ الزمان، ج۱، ص۲۱۱، ترجمه اسحاق ارمله، بیروت، ۹۸۶م.
وی هر سال دوبار کسانی را با مال به سواحل شام میفرستاد تا اسیران مسلمان را با پرداخت فدیه به فرنگان آزاد کنند. صدقه بسیار میداد و فقها و ادبا و صوفیان را بسی مینواخت. در قلمرو خود مهمانخانههای رایگان، خانقاهها و خانههایی مخصوص بیوه زنان، کودکان سرراهی و یتیمان ساخته، و برای هریک مقرری مخصوص برقرار کرده بود. [۹۵]
ابن واصل، محمد، مفرج الکروب، ج۵، ص۵۱، به کوشش حسنین محمد ربیع، قاهره، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
[۹۶]
ابن واصل، محمد، مفرج الکروب، ج۵، ص۵۵-۶۱، به کوشش حسنین محمد ربیع، قاهره، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
[۹۸]
ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، ج۳، ص۱۳۸، بیروت، دارالکتب العلمیه.
مظفرالدین که به سماع حدیث علاقه بسیار داشت، دارالحدیثی در اربل ساخت و محدثانی را از بغداد به آنجا خواند. نیز مالی کلان در بنا و تکمیل جامع الجبل یا جامع المظفری در دامنه کوه قاسیون به توسط ابوعمر محمد ابن قدامه مقدسی خرج کرد. [۱۰۰]
عبدالقادر نعیمی، الدارس فی تاریخ المدارس، ج۲، ص۳۳۵، به کوشش ابراهیم شمسالدین، بیروت، ۴۱۰ق.
درباره دیگر مدارس منسوب به او مانند مظفریه اربل، مراجعه کنید به کتاب بغیه الطلب و مفرج الکروب. [۱۰۲]
ابن واصل، محمد، مفرج الکروب، ج۵، ص۵۵ -۵۶، به کوشش حسنین محمد ربیع، قاهره، ۳۹۵ق/۹۷۵م.
۶ - فهرست منابع(۱) علی بن اثیر، التاریخ الباهر، به کوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره/ بغداد، ۳۸۲ق/۹۶۳م. (۲) علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، به کوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، ۴۱۵ق/۹۹۵م. (۳) ابن تغری بردی، النجوم الزاهره في ملوك مصر والقاهره. (۴) ابن خلکان، احمد بن ابراهیم، وفیات الاعیان. (۵) ابن شداد، یوسف، النوادر السلطانیه، به کوشش جمالالدین شیال، قاهره، ۹۶۴م. (۶) غریغوریوس بن عبری، تاریخ الزمان، ترجمه اسحاق ارمله، بیروت، ۹۸۶م. (۷) غریغوریوس بن عبری، تاریخ مختصر الدول، بیروت، ۹۵۸م. (۸) ابن عدیم، عمر، بغیه الطلب، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۹۸۸م. (۹) ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه. (۱۰) ابن واصل، محمد، مفرج الکروب، به کوشش حسنین محمد ربیع، قاهره، ۳۹۵ق/۹۷۵م (۱۱) عبدالرحمان ابوشامه، الذیل علی الروضتین تراجمالرجال، به کوشش ابراهیم زیبق، بیروت، ۹۹۷م. (۱۲) اسامه بن منقذ، الاعتبار، به کوشش فیلیپ حتی، پرینستن، ۹۳۰م. (۱۳) اسماعیل اشرف رسولی، العسجدالمسبوک، به کوشش شاکر محمود عبدالمنعم، بغداد/بیروت، ۳۹۵ق/۹۷۵م. (۱۴) محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، ۴۱۳ق. (۱۵) محمد ذهبی، العبر فی خبر من غبر، به کوشش صلاحالدین منجد، کویت، ۹۴۸م. (۱۶) سبط ابن جوزی، یوسف، مرآهالزمان، حیدرآباد دکن، ۳۷۱ق/۹۵۲م. (۱۷) عبدالقادر نعیمی، الدارس فی تاریخ المدارس، به کوشش ابراهیم شمسالدین، بیروت، ۴۱۰ق. ۷ - پانویس
۸ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بگتکین، بنی»، شماره۴۹۹۸. ردههای این صفحه : مقالات دانشنامه بزرگ اسلامی
|